ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد



 


ديشب ميتونستم بزرگترين ضربه م رو به دشمنم بزنم


يه چيزي که تمام بد دلي ها و کينه ورزي هاش رو جواب بده 


ولي کاري نکردم


کلا هميشه همين مدلي ام


بيشتر برام مهمه به خودم ثابت کنم که ميتونستم انجامش بدم


ديدم بهم ثابت شده


ديدم حقيرتر از اين حرفاس که نياز باشه کاري براي کوچيک شدنش کرد


نه خوشحالم نه ناراحت


فقط حس بهتري نسبت به خودم دارم


 


https://s4.uupload.ir/files/mona_xsb6.png


 


 


مونا جون، قديمي ترين دوستم گل تقديم شما
نميدوني چه دردي ميکشم از اين مصيبت
نميدوني چقد اين چند روز تلخ ميگذره و هر لحظه يادش چطور قلبم و درد مياره

بخدا قسم که مادرت براي من، فقط يه خانم همسايه نبود
وجودي مثل مادر خودم بود
همونقدر بي غل و غش و عزيز
همونقدر محترم و دوست داشتني

مونا
منم مثل تو صاحب عزام
تو به من تسليت بگو .
بخاطر همه اين مدتي که نديدمش
بخاطر تمام روزهايي که مريض بود و بيخبر بوديم از اين همه وخامت اوضاع و نتونستيم کاري براش بکنيم
.
انگار همين چند روز پيش بود که منو تو روي کاشي هايي که مامانت داخل باغچه گذاشته بود ميدوييديم و خاکش رو بهم ميزديم و عصبانيش ميکرديم

يادته چقد خراب شدن گل ها ناراحتش ميکرد؟
چقد وقت ميزاشت که درستشون کنه و هميشه حياط خونه تون رنگي بود

چه پناهي بود واسمون روزي که سقف خونه مون از برف ريخت و دويديم خونه شما و هيچ حس نکرديم خونه خودمون نيست‌.

روزي که از حج برگشت، چهره ش رو تو لباس سفيدش خوب يادمه
مامانم ميگفت مامان مونا مثل عروسها شده از بس که لباس بهش اومده بود و خوشحال بود

خنده هاش، عصبانيت هاش، غر زدن هاش با لهجه اي که کاملا نميفهيدم رو خوب يادمه

چه روزهايي دور ديگ هاي بزرگ آشپزي تو خونه تون ميچرخيدم و نميفهيدم اين همه اعصاب و حوصله رو از کجا مياره تو حضور اون همه جمعيت
چيزي که تو خونه ما اصلا خبري ازش نبود

يادمه چند سال پيش اتفاقي منو تو کوچه ديد و بغلم کرد و بوسيد و گفت دلش تنگ شده
.
مونا نميدونم چطور بهت تسلي بدم وقتي خودمم انقد پريشونم
 چي بگم از دردت کم شه وقتي باورم نميشه دردش کم شدني باشه ‌.

طاقتشو نداشتم دوباره بهت زنگ بزنم و چيزي بگم
من تو نوشتن هميشه بهترم

همين روزها ميام ديدنت
فقط قوي باش،
کنار پسرت، همسرت و بقيه عزيزانت

ببخش که تو بدترين شرايط کنارت نيستم .
ببخش
------------------------------------------------------------------------------------
چه درد آلود و وحشتناک
چه بود اين تير بي رحم از کجا آمد
که غمگين باغ بي آواز ما را باز
در اين محرومي و عرياني پاييز
بدينسان ناگهان خاموش و خالي کرد
.
چه جانسوز و چه وحشت آور است اين درد
نمي خواهم ، نمي آيد مرا باور
و من با اين شبيخونهاي بيشرمانه و شومي که دارد مرگ
بدم مي آيد از اين زندگي ديگر
.
چه سود اما ، دريغ و درد
در اين تاريکناي کور بي روزن
در اين شبهاي شوم اختر که قحطستان جاويد است
همه دارايي ما،دولت ما،نور ما، چشم و چراغ ما
برفت از دست.
.
روحش شاد


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

قوی باش رفیق ! Sabalan پی پی تی بازار nilurayanehn مدرسه علمیه فاطمة الزهرا (س)اشخانه آوانتا kavireasemun احسان فاضلي فر روانشناسی نوزاد-کودک-نوجوان داروخانه هنگام